وهابیت و علمای اهل تسنن
استعمار انگلیس با سیاست تفرقه افکنانه خود، سعی کرد وهابیت را در میان اهلتسنن و بهائیت را در میان اهل تشیع ایجاد نماید؛ تا بتواند امنیت و منافع خود را در سایه مدیریت تفرقه در بین مسلمانان تامین کند. بنابراین، در طول دوران سلطه انگلیس بر ایران، عناصر بهائیت در حکومت از موقعیت ممتازی برخوردار بودند تا حدی که در دوران پهلوی دوم حکومت شاه به اراده بهائیت اداره میشد. پس از سقوط رژیم پهلوی، انگلیس و امریکا تلاشهای بسیاری به عمل آوردند تا از باقی مانده بهائیت دفاع کنند. هنوز هم از تأثیر آنها نا امید نشدهاند و به حمایت خود ادامه میدهند.
در بین فرق اهل تسنن نیز وهابیت با ایده و اعتقاد متفاوتی ظاهر شد و شعار اصلاحات در مذهب حنبلی که مذهب پدر محمد ابن عبدالوهاب بود، را سرلوحه خود قرارداد. در این راستا، مذاهب دیگر اهل تسنن و اهل تشیع را مورد هجوم خود قرار داد. چون از منطق و استدلال مقبولی برخوردار نبود، از ابتدا با چهره بسیار خشن و تند همراه با اعمال خشونت و تکفیر مسلمانان، برنامههای خود را آغاز کرد.
آنها که از نزدیک این انسانها را دیدهاند و با آنها معاشرت داشتند، به نحوی تأیید میکنند که اینان انسانهای بسیار تند، بد اخلاق، خشن، عمدتاً کمسواد و در انجام برخی مستحبات بسیار افراطی هستند. راستی پیامبری که خداوند اخلاق او را میستاید، اگر چنین برخورد میکرد چه بر سر اسلام و مسلمین میآمد؟
همانطور که اشاره شد، بزرگترین مخالفین و دشمنان محمد ابن عبد الوهاب پدر و برادرش بودند. علاوه بر آنان که در فقه حنبلی از اساتید بنام دوران خود بودند، دیگر علمای فرق مالکی، شافعی و حنفی نیز از افکار و اعتقادات محمد ابن عبد الوهاب تبری جستند و بر ضد او کتابهایی نوشتند که به برخی از آنها اشاره میشود.
1. محمد بن سلیمان الکردی الشافی (استاد وی)؛
2. عبدا... ابن اللطیف الشافی (استاد او) در کتاب «تجرید سیف الجهاد لمدعی الاجتهاد»؛وهابیت
3. شیخ عبدا... الحنبلی، در کتاب «الصواعق و الرّعود» که در بیست جزوه کوچک منتشر شده است؛
4. الشیخ محمد بن عفالق الحنبلی، در کتاب «تهکّم المقلدین بمن ادعی تجدید الدین»؛
5. سیداحمد زینی دحلان، مفتی مکه در کتاب «فتنه الوهابیه» و نیز در کتاب دیگر به نام «الدّور السنیه فی ردّ علی الوهابیه»؛
6. شیخجمیل صدقی الزهاوی، (از علماء عراق) در کتاب «الفجر الصادق فی الرّدّ علی منکری المتوسل و الکرامات و الخوارق»؛
7. شیخ سلیمان بن عبد الوهاب، برادر محمد بن عبد الوهاب در کتاب «الصواعق الالهیه فی رد علی الوهابیه»؛
8. شیخ الشرفی المالکی الجزائری، در کتاب «اظهار العقول ممن منع التوسل بالنبّی و الولیّ الصدوق»؛
9. شیخ حسن الشطّی الحنبلی الدّمشقی در کتاب «النقول الشرعیّه فی الرّد علی الوهابیه»؛
10. سید علوی الحدّاد در کتاب «مصباح الانام و جلاء الظلام فی ردّ شبه البدعی النجدی الذی اضل العوام».
این کتابها تعدادی از کتبی است که توسط علمایی مذاهب چهارگانه اهل تسنن در رد وهابیت نوشتهاند. صاحب کتاب التوسل با النبی و جهله الوهابیین؛ عنوان چهل کتاب نوشته شده برضد وهابیت را در کتاب خود ذکر نموده است. علمای شیعه نیز کتابهای بسیاری در رد وهابیت نوشتهاند که از جمله آنها کتاب کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب نوشته سید محسن امین عاملی میباشد.
وهابیت و حکومت سعودی
همانطور که اشاره شد، در عمل کشور عربستان از دو قرن پیش با هویت وهابیت وارد عرصه معادلات منطقهای و بینالمللی شده است، به نحوی که دوران رشد آنها با پایه گذاری مذهب وهابیت آغاز شد. پس از تصرف مناطق نفت خیز شیعه نشین احساء و قطیف و اهمیت یافتن نفت، دولت وهابی عربستان رشد اقتصادی خوبی را به دنبال داشت و به مرور با تکیه بر درآمد و ذخایر نفتی، در راهبرد امریکا نیز جایگاه ویژهای به دست آورد به نحوی که قبل از انقلاب اسلامی، امریکاییها از قدرت نظامی ایران و توان مالی عربستان، به عنوان ابزارهای پیش برنده راهبرد منطقهای غرب یاد میکردند.
پس از فروپاشی شوروی و خروج القاعده از حمایت و الویت غرب، از سوی وهابیها اقدامات تروریستی برضد غرب شکل گرفت. این نیز بهانهای شد برای حضور نظامی و قویتر امریکا در منطقه خاورمیانه و در نتیجه اشغال عراق و افغانستان، در این شرایط نه تنها اهمیت وهابیت بلکه اهمیت عربستان نیز در اولویت غرب کم رنگ شد.
امریکاییها بارها تهدید کردند که بعد از اشغال عراق، عربستان را اشغال خواهند کرد. آنها اعلام کردند باید سعودیها تمام کمکهای رسمی و فردی، دولتی و غیردولتی خود را به افراد دخیل در فعالیتهای تروریستی قطع کنند و از تحریک اعتقادی و مذهبی تروریستها به ویژه از طریق مدارس، سخنرانیها و کتابها بپرهیزند.
در این ضربالاجل، از سوی امریکا اعلام شد که عدم تبعیت سعودی از خواستههای ما (غرب)، علاوه بر تهدید مستقیم داراییها و اموال سعودیها، اسقاط رژیم و تجزیه کشور از طریق انتقال حاکمیت به هاشمیها و شیعیان استان شرقیه را به دنبال خواهد داشت. ( اکبری،پیشین،68) پس از آن، محکومیت سعودیها در عدم رعایت حقوق بشر از سوی امریکاییها مطرح شد. به نظر میرسد این برخورد در طول دو قرن گذشته، بیشترین فشار غربیها برضد سعودیها باشد.
سقوط صدام و اشغال عراق از سوی غرب، پیامهای نگرانکنندهای برای سعودیها به همراه داشت. اگر چه حذف تهدید صدام برای آنها فرصت بود، حضور مستقیم امریکا در منطقه و طرح خاورمیانه بزرگ برای سعودیها به مفهوم آن بود که هر گاه امریکاییها اراده کنند، مهرههای خود را تعویض خواهند کرد. علاوه بر آن، اقتدار شیعه عراق تهدیدی برای حکومت آل سعود در عربستان خواهد بود. این معادله، قدرت ژئوپولیتیک شیعه را در منطقه تقویت خواهد نمود.
ناکامی امریکا در کسب پیروزی در عراق و اقتدار ایران، به خصوص در کسب توانمندی تولید انرژی صلح آمیز هستهای و موفقیت جریانات فلسطینی و مهمتر از همه، شکست اسرائیل در مقابل قدرت شیعه در لبنان، موجب افزایش اقتدار ژئوپولیتیک شیعه در منطقه گردید و امریکا و غرب را به شدت نگران کرد. بر این اساس مجدداً سعودیها به عنوان ابزار بازدارنده در مقابل گسترش شیعه از سوی غربیها مورد توجه قرار گرفتند و در جبهه ضد شیعی خاورمیانه، به دلیل داشتن دیدگاه اعتقادی وهابیت با حمایت غرب وارد کارزار مخالفت با شیعه در عراق، لبنان و ایران شدند.
بنابراین، در شرایط فعلی تنها خاصیت عربستان برای غرب مخالفت با برتری ژئوپولیتیک شیعه و کمک به صلح اعراب و اسرائیل در جهت منافع غرب است. به همین دلیل، سعودیها در جنگ 33 روزه تمام توان خود را برای نابودی حزبالله به کار گرفتند. از فتاوای علمای بزرگ سنی که حتی دعا کردن برای حزبالله در مقابل صهیونیسم را گناه دانستند تا موضعگیریهای سیاسی و کمکهای پنهان.
صالح الحیدان، رئیس شورای عالی قضات و عضو هیأت علمای بزرگ عربستان گفت: «شیعیان جهان از جمله شیعیان عربستان به ایران وابسته هستند. وی حزبالله را حزب شیطان و کمک به آن را خطا اعلام کرد. شیخ عبدالرحمن البراک با صدور فتوایی گفت: کمک به حزب رافضی و دعا برای پیروزی آنها جایز نیست. وی از مسلمانان خواست از حزبالله تبری جویند، چون دشمنی حزبالله با اسلام و مسلمانان آشکار است».
بعد از خاتمه جنگ، سعودیها تلاش خود را بر ضد شکست و یا تضعیف حزبالله به کار گرفتند و با حمایت از گروههای مخالف حزبالله در لبنان (که مورد حمایت غرب هستند) فعالیت خود را ادامه میدهند. از سوی دیگر، قدرتیابی شیعیان این کشور با خروج عراق از جامعه عرب سنی و نگرانی همزمان غرب و سعودیها از قدرت شیعیان عراق که میتواند موجب تقویت توان شیعه ایران، سعودی و شیعیان حاشیه خلیج فارس شود، موجب شد تا نقش منطقهای سعودیها از دید غربیها تقویت شود و در عراق به عنوان بازیگر اصلی برضد شکلگیری حکومت شیعی ایفای نقش نماید.
ملک عبدالله، پادشاه عربستان، در اظهارات رسمی خود اعلام کرد: «اگر یک میلیارد دلار برای سرنگونی صدام هزینه کرده، آماده است برای سرنگونی حکومت شیعیان عراق دهها میلیارد دلار هزینه کند.» بنابراین، سعودیها به شدت نگران افزایش قدرت منطقهای ایران هستند و حاضرند به هر قیمت با شکلگیری آن مخالفت نمایند.
وجود 75 درصد ذخایر نفتی جهان در منطقه خلیج فارس و حاکمیت 70 درصد شیعه در کمربند خلیج فارس، آن هم در مناطق نفت خیز این منطقه و اقتدار ایران و شیعه لبنان و نگرانی اسرائیل از تهدیدهای منطقهای که عمدتاً با مرکزیت ام القری شیعه ایران اداره شود، رهبران اسرائیل و به تبع آن رهبران امریکا و غرب برای تصمیمگیری در چالش جدی قرار گرفتند. این فرصتی برای ورود بازیگران جدید به منطقه شده است. در این بحران و چالش تصمیمگیری برای غرب، تنها تشکیل جبهه وحدت بر ضد شیعه؛ متشکل از غرب و اهل تسنن با محوریت عربستان سعودی در حال اجرا است.
بنابراین، سعودیها خود را در معرض دو تهدید جدی میبینند؛ اولاً اینکه امریکا در عراق پیروز شود و سپس بخواهد نقشه خاورمیانه جدید را اجرا کند، این برابر است با نابودی عربستان سعودی،(این سناریو عملاً با شکست و خروج امریکا از عراق موضوعیت خود را از دست داده است.) ثانیاً امریکا با شیعه به توافق برسد یا مجبور شود منطقه را ترک کند که در هر دو صورت، قدرت به دست شیعه خواهد افتاد.(لازم به ذکر است که با قدرت رسیدن نوری المالکی ، عربستان عراق را تهدید جدی تلقی می کند.)
در آن صورت نیز سعودیها احساس میکنند در معرض تهدید قرار خواهند گرفت، زیرا علیرغم خریدهای سنگین تسلیحات از غرب، آشکارا میدانند که خریدهای نظامی که هزینه بسیار سنگینی را خود اختصاص داده است، در عمل بیشتر کمک به بازار فروش تسلیحات غرب است تا ابزار دفاعی برای سعودی؛ بنابراین توان نظامی و تسلیحاتی عربستان در هیچ یک از این شرایط نمیتواند برای آنها ضمانت و امنیت دفاعی ایجاد کند.
عربستان سعودی برای حفظ بقای خود که به نحوی خود را در معرض اشغال یا نابودی از سوی غرب میبیند، آماده است بدون قید و شرط منافع غرب را تأمین کند. همزمان برای حفظ هویت سیاسی و دینیاش تمام امکانات و توان خود را بر ضد شیعه در منطقه، صرفاً برای جلب رضایت غرب و اسرئیل به کارگیرد. در راستای اجرای خواستههای غرب، شیوه و حد برخورد خود را با شیعه داخلی و خارجی تنظیم خواهد کرد. بنابراین، موضعع گیری سعودیها نه از موضع قدرت، که از ضعف و تصمیمات انفعالی آنها نشأت میگیرد بنابراین شدت و ضعف مواضع آنها بستگی به تحولات منطقه و خواست غربیها دارد. از طرفی، سیاست دیکتاتوری، رعب و وحشت در جامعه عربستان که از اندیشه وهابیت ناشی میشود، تا کنون توانسته است مخالفتهای درونی را به شدت سرکوب کند.
با اینکه وهابیت در جبهههای بیرونی با امریکا درگیری کنترل شدهای دارد، بعید است در داخل کشور سعودی در مقابل فشارها و تهدیدات امریکا و عملکرد رهبران سعودی در جهت منافع غرب، حرکت مردمی برضد حکومت سعودی شکل گیرد.به نظر میرسد جهان اسلام در یک فرصت استثنایی برای ایجاد وحدت قرار گرفته است. شعار اتحاد ملی و انسجام اسلامی نیز در این راستا میتواند راهگشا باشد. به همین دلیل، غربیها تلاش خواهند کرد تا ازتوان خود برای ایجاد تفرقه استفاده کنند.
در دو دهه اخیر، از بین کشورهای اسلامی، ترکیه و عربستان بیشترین تلاش خود را در جهت تأمین منافع غرب انجام دادهاند. در حالی که در نقشه خاورمیانه جدید، این دو کشور بیش از همه در معرض آسیب غرب قرار گرفتهاند. شاید این درس عبرت به آگاهی مسلمانان کمک کند و امت اسلام برای نجات خود به سوی وحدت جهان اسلام گام بردارند.
نظرات شما عزیزان: